شربت نخوردن آريا و عصبانيت مامان
ديروز كه مهد اومدم دنبالت جايزتو گرفته بودي خوشحالو خندان اومدي گفتي (ماماني پسراوبي بودم آله مژگان آيزه داده) بعد مربيتون اومد بهم گفت كه توي مهد تب داشتي اون ها هم پاشويت كرده بودن براي همين از همون طرف راهي دكتر شديم كه تو وقتي فهميديم مي خوايم بريم دكتر همش مي گفتي (من عريض نيستم نريم دوكتر) منم براي اينكه بهونت كم تر بشه گفتم وودي و باس كه جايزه گرفتي مريضن اونارو مي خوايم ببريم دكتر توي مطب دكتر هم همش داشتي از ووديت مي پرسيدي (وودي اوجات درد ايكنه آلا داري) وودي كجات درد مي كنه بالا داري تا اينكه نوبت ما شد و از اونجا كه تو از دكتر مي ترسي موقع معاينه همش گريه كردي كارمون كه تموم شد داروهاتو گرفتيم و رفتيم سم...
نویسنده :
مامان معصومه
11:54